loading...

من بویِ دارچین میدهم

گاهی برای خودم می نویسم گاهی برای هیچکس

بازدید : 278
سه شنبه 14 مهر 1399 زمان : 21:37

چند وقت پیش یکی از مورد‌های اورژانسی بیمارستان رو استوری کرده بودم که یه دانشجوی پزشکی کشور آذربایجان استوری رو ریپلای کرد و تشخیصش رو گفت، منطقا سطح علمی‌و دانش ش بالاتر از منه، برای اینکه قضیه برام خوب جا بیوفته یه سری عکس از کتب شون برام فرستاد که بخونم، اگه بخوام راستشو بگم از دیدن ۱۸ تا عکسی که از کتابا فرستاده بود خیلی ذوق کردم و واقعا هم بهشون حسودیم شد که کتاب‌ها به زبانِ خودمون بودن، ترکیِ آذربایجانی، دیگه لازم نبود به انگلیسی یا فارسی بخونمشون و برای اینکه بتونم درکشون کنم به زبان خودم ترجمه شون کنم، به همون زبانِ خودمون نوشته شده بودن، گفتم خوش به حالتون که اینقدر کار تون راحته، باید حس جالبی باشه که به زبانِ مادری مون (آنا دیلی) میخونید و مینویسید، یه کمی‌در این موارد بحث کردیم و باهمدیگه آشنا شدیم، پسرِ خوش اخلاق و با ادبی بود و قیافه اش هم بسی گود لوکینگ تشریف داشت، یه شب وسط بحث skull bone بهم گفت میشه یه عکس یهویی از خودت بفرستی؟ چون اصلا اهل این لوس بازیا نیستم گفتم الان شرایطشو ندارم و فلان و بهمان، مثلا میتونستم یکی از عکسای چند هفته پیش رو بفرستم و بگم بیا اینم یهویی (کاری که همه‌ی دخترا میکنن، از این به بعد باور نکنید، ترفندمون رو لو دادم :] ) ولی از اونجایی که زیاد با دروغ و دغل حال نمیکنم این کارو نکردم چون واقعا موقعیت یهویی گرفتن رو داشتم و فقط داشتم بهونه میاوردم که قاطی این جلف بازیا نشم، از همون شب به بعد ارتباطمو باهاش کمرنگ کردم، فرداش پیام داد از خودت و از خصوصیات اخلاقیت برام بگو، میخوام که باهم دیگه بیشتر آشنا بشیم و فلان و بهمان،به نظرم اینکه طرف خودش از خودش بگه یه کمی‌آرمانی میشه، براش نوشتم سریال دونگ یی رو دیدی؟ گفت نه، گفتم برو دانلود کن و ببین، دونگی خیلی شبیه منه یا بهتره بگم من خیلی شبیه دونگی عم، تموم فداکاریاش برای غریبه‌ها، حتی دوستایی که در حقش ظلم کردن، میزان معصومیتش، حماقت‌هاش، میزان سادگی و سرخوش بودنش و انرژی زایدالوصفش برای افراد نزدیکش، استعداد‌هاش، کنجکاوی‌هاش، ماجراجویی‌هاش، همه و همه شبیه منه ! چیز خاصی نگفت، فکر کنم زیاد خوشش نیومد که به جای اینکه بشینم باهاش صحبت کنم ارجاعش دادم به فیلم و سریال دیدن، مامان کاملا در جریان همه‌ی روابط من قرار داره چون من حتما حتما حتما باید باهاش در هرکاری مشورت کنم، یه جوری منو لوس و مامانی بار آورده که اگه مامان بگه روزه میگم بله روزه، اگه بگه شبه میگن بله بله مامان خانوم حق با شماست شبه :)) چند روز بعد مامان درباره‌ی اون ازم سوال کرد، گفت روابطتت با دکتر ج.م در چه حالیه؟ گفتم‌ها؟ هیچی، یه مدتی میشه که ازش خبری ندارم و نمیخوامم سراغشو بگیرم، گفت چرا؟ چیزی شده؟ گفتم ازم عکس یهویی خواست! گفت مگه چیه میفرستادی براش خب :| گفتم مامان من خودم اهل این لوس بازیا نیستم و پسری هم که اهل این لوس بازیا باشه قطعا به درد من نمیخوره و همین ابتدای مسیر بزارمش کنار سنگین ترم، بعد مامان گفت که ممکنه تو زندگی خیلی درخواست‌ها و پیشنهاد‌ها بهت بشه و تو با هیچکدومشون موافق نباشی ولی این دلیل نمیشه که واسه هر پیشنهاد یا درخواستی عصبانی بشی و بزنی طرف رو نصف کنی، به جای اینکه بهش بپری کاملا مسالمت آمیز و مثل دوتا فرد عاقل و بالغ مینشستین باهام صحبت میکردین، تو حرفاتو میزدی و خصوصیات اخلاقیت و انتظاراتی که ازش داری رو میگفتی و بعد حرف‌های اونم میشنیدی ! مامان‌‌‌ای کاش منم میتونستم به اندازه‌ی تو روشن فکر باشم و آداب اجتماعیم و نحوه‌ی برخورد با جنس مخالف و موافق رو دقیقا مثل تو رعایت میکردم ولی من جنس زن بودنم با جنس زن بودن شما خیلی متفاوته، من شخصیت مستقل و قدرتمندی دارم، یه لحظه به برخی از رفتارهام در رابطه با زود حذف کردن آدما از زندگیم و کوچک کردن دایره‌ی ارتباطات عم فکر کردم، نه اینکه من دختر یک دنده‌‌‌ای باشم نه، من بیشتر دختر منطقی هستم، دختری ام که همیشه بیشتر از اینکه به حرف دلش گوش بده به حرف مغزش گوش کرده، هیچوقت با هیچ قضیه‌‌‌ای احساسی برخورد نکردم و قبلش برا خودم دلیل و منطق آوردم، نگرشم به دنیا و روابطش با دخترهای هم سن و سالم خیلی فرق میکنه، نگاه فلسفی و منطق گرایانه دارم، بابا همیشه میگه تو باید انسانی میخوندی، میرفتی توی رشته‌هایی مثل وکالت و امثال اینا، میگه تو ساخته شدی واسه این حرفه‌ها، جدا از اینکه بابام همیشه میگه تو دختر فمینستی هستی تو طالع بینی متولدین زن آذرماه هم نوشته بود که این زن واقعا فمینست هست (دقت کردین چقدر خصوصیاتی که راجب ماه تولد‌هامون مینویسن درسته؟ برا منکه کلمه به کلمه اش صدق میکنه! ) حالا از اینا بگذریم، دیروز دکتر ج.م پیام داد که چطوری پونگسان؟ با دیدن واژه‌ی پونگسان فهمیدم سریالی که برای شناخت خودم بهش پیشنهاد کرده بودم رو تا آخرین قسمت رفته دیده، تو دلم خوشحال شدم که حرفمو جدی گرفته ولی فقط براش نوشتم خوبم :)

کنعانی زادگان: با دعای مادر آل کثیر و مادران سرزمینم توانستیم پیروز شویم.
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی