loading...

من بویِ دارچین میدهم

گاهی برای خودم می نویسم گاهی برای هیچکس

بازدید : 278
سه شنبه 14 مهر 1399 زمان : 1:38

من برعکس برخی از دوستام که با خوردن غذای بیمارستان حال نمیکنن، نمیخوام بگم حال میکنما ولی مشکلی هم ندارم، برای من فقط این مسئله مهمه که غذاهه خوشمزه باشه، اینکه کی درستش کرده با چی درستش کرده و کجا درستش کرده زیاد برام مهم نیست، امروز از اون روزا بود که قسمت شد ناهارو با بروبچ باحالِ سلف بیمارستان بخورم، گوشیم از صبح دستمه و وقت و بی وقت اومدم بلاگفا و یه چیزایی نوشتم و ایشون هم در نتیجه شارژ تموم کردن و من موندم با یه گوشی خاموش، شارژ کن هم همرام نبود، نگو این وسط مسطا رزیدنت بخش زنان با من کار داره و هرچی میگیرتم جواب نمیدم، پیغوم پسغوم فرستاده که اگه مریمو یافتید بفرستینش بیاد بخش کار واجب و ضروری باهاش دارم، خانوم چمنی آشپز جدیدمونه و نه کاملا اون مارو میشناسه و نه ما اونو، در حال حاضر فقط در حد سلام و علیکیم باهم دیگه، یه خانوم قد کوتاه با صورت گرد و پوست سبزه و چشمای گرد، البته بسیار شیرین زبون و دوست داشتنی، از من نشنیده بگیرین ولی شبیه خاله ریزه اس :)) صداشو کماکان از دور میشنیدم که فریاد میزد مریم موسوی؟ خانم مریم موسوی؟ بچه‌های اکیپ ماهم بر نمیگشتن سمتش چون ما تو جمع مریم موسوی نداشتیم، حالا نگو منظورش منم D: به خاطر قد بلند بودنم و والیبالیست بودنم و پست مدافع روی تور و البته شباهت ظاهری (بچه‌ها میگن) و شباهت شخصیتیِ خیلی خیلی زیاد با آقای سید محمد موسوی بازیکن ارزنده تیم ملی والیبال کشور عزیزمون بچه‌ها منو موسوی صدام میکنن، ایشونم از دور شنیدن و فکر کردن من واقعا اسمم موسویه، بعد منم گرم گفتگو بودم و حتی یک درصد هم به این فکر نمیکردم منظورش من باشم، اونقدر از دور داد زد و کسی از جمع ما توجهی نکرد خودش رو با عصبانیتی غیرقابل توصیف در عرض سه ثانیه بالا سر من رسوند و با یه لحن طلبکارانه‌‌‌ای گفت دختر مگه با تو نیستم سه ساعته؟ گفتم چی؟ با منید؟ جونم بفرمایید، عصبانی تر از قبل گفت ینی میخوای بگی صدامو نمیشنیدی؟ گفتم چرا چرا میشنیدم دنبال خانمی‌بودید به اسم مریم موسوی ولی متاسفانه من ایشونو نمیشناسم :| گفت مگه خودت نیستی؟ اینو که گفت کل سلف منفجر شد و رفت رو هوا 😂😂 ایشونم این وسطا وایستاده بود پوکر فیس مارو نگاه میکرد، از خنده نمیتونستم صحبت کنم، یکی از بچه‌ها گفت خانم چمنیِ نازنین، مریم فامیلیش موسوی نیست چون شبیه موسویه ما بهش این لقب رو دادیم ( البته اونا این لقب رو نداده بودن و بچه‌های دبیرستانمون داده بودن که بعدا مورد توجه بچه‌های دانشگاه و خوابگاه و بیمارستان هم قرار گرفت) از قیافش معلوم بود سید رو نمیشناسه و به سن و سالشم نمیخورد اهل والیبال دیدن باشه، الناز گوشیشو در آورد و این عکس رو نشونش داد و گفت جون الی شبیه نیستن؟ خانم چمنی عکس رو که دید یهو همه‌ی عصبانیت و پوکر فیسی از رو صورتش محو شد، یه نگاه به عکس کرد و یه نگاه به من، بعد دوباره یه نگاه به عکس کرد و خندید و گفت خبببب یه کم چشماتون شبیهه :)))) الی ادامه داد تازه فقط همین نیست کهههه اخلاقاشون کپیِ همه، بعد خاله ریزه سرشو با همون خنده‌ی روی صورتش تکون داد و گفت امان از دست شما‌ها، بعد رو به من کرد و گفت دختر بدو بالا که دکتر ف کار واجب باهات داره و سه ساعته در به در دنبال تو میگرده، بدو تا عصبانی نشده :))

من سمانـه ام ، همیــن !
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی