loading...

من بویِ دارچین میدهم

گاهی برای خودم می نویسم گاهی برای هیچکس

بازدید : 284
جمعه 24 مهر 1399 زمان : 16:38

زهرا از عشقش برام میگه و منم سعی میکنم ازش مشورت بگیرم، خیلی برام صحبت میکنه و آخرشم میگه «توی رابطه فاصله خیلی مهمه، یادت باشه با دو مورد هیچوقت دوست نشی، یکی اینکه طرف بهت خیلی نزدیک نباشه و دوم اینکه طرف ازت خیلی دور نباشه، چون تو این موردا زندگی زهرمارت میشه» میگم چرا؟ میگه «اگه فاصله اش باهات خیلی نزدیک باشه مثلا باهم فامیل باشین یا همشهری بعد از یه مدت اگه یه سری اختلافات و جدایی‌ها پیش بیاد کلا رابطه ات با فامیل بهم‌ میخوره، اگرم همشهری باشین که کلا تو شهر خودت هیچوقت راحت نخواهی بود» .میگم فاصله‌ی نزدیک اوکیه هیچوقت دوست نمیشم ولی حالا چرا دور نه؟ میگه «خب اگه ازت خیلی دورم باشه که اصلن بود و نبودش تو زندگیت حس نمیشه کلا، نه‌ میتونه هروقت که خواستی بیاد پیشت، نه میتونه هر وقت که حالت خوب نبود بیاد ببرتت بیرون یا مثلا هیچوقت نمیتونی باهاش بری رودر رو بشینی صحبت کنی، لحظات و روزهای خاص زندگیت کنارت نیست و کلا زمانایی که بهش نیاز داری نیست». من خودم آدم به شدت بغلی ام و هرثانیه میخوام بغلش کنم طرفو ولی جلوی زهرا مقاومت میکنم و میگم خب مگه این چیزا تاثیر داره؟ مگه مهم دل نیست؟ مگه ارزش رابطه و عشق فقط به بیرون رفتن و بودن باهاش خلاصه میشه؟ میگه «چرا دل مهمه ولی قبول کن که همین چیزاست که رابطه رو محکم میکنه، اینکه فقط از دور ازش خبر بگیری و فقط بهش پیام بدی رابطه رو در حد خیلی متوسطی نگه میداره و نمیذاره رابطه بینتون عمیق بشه» میدونم که حق با زهراس، با حرفاش به فکر فرو میرم، دوباره با حرفاش به خودم میام که میگه «ببین همین رابطه من با "م" اگه باهم قرار نمیذاشتیم بریم بیرون و بشینیم رودر رو باهم صحبت کنیم میتونست اینقدر عمیق باشه؟» منم در حالی که عین بز دارم نگاش میکنم سرمو تکون میدم میگم نه نمیتونست، نمیذارم دوباره حرف بزنه و میگم عکس "م" رو نشونم میدی؟ گوشی رو باز میکنه و عکس‌های پروفایلشو نشونم میده، بعد میبینم آخرین پیامی‌که برای هم فرستادن مال دو ماه پیشه! زود میپرسم زهرا قهرین؟ میگه نه چرا باید قهر باشیم؟ میگم آخه دو ماهه باهم صحبت نکردین، میگه "م" اخلاقمو میدونه، کاملا در جریانه که من از تایپ کردن متنفرم و تمایلی ندارم با نوشتن باهاش ارتباط بگیرم واسه همین بیشتر زنگ‌ میزنیم باهم صحبت میکنیم و اگه شده بیرون میریم، ادامه میده؛ «رابطه‌‌‌ای که فقط به تایپ کردن خلاصه بشه رو باید بذاریش کنار، زیاد به درد نمیخوره» در تمام این مدت فقط همینجوری صحبت کرد و منم گوش کردم و زخمی‌شدم. آدم حسودی نیستم عا ولی بهشون حسودیم شد، از وقتی برگشتم فقط دارم از خودم میپرسم دقیقا به چی رابطه شون حسودی میکنی‌‌‌ای مریم؟ و جوابی هم پیدا نمیکنم که به خودم بدم یا شایدم‌ نمیخوام هیچوقت به این سوال جوابی پیدا کنم و بدم.ولی یه حسی بهم میگه رابطه بینشون خیلی عمیقه، ایشالا بهم برسن و خوشبخت بشن . برخلاف بقیه روزا که من مجال صحبت بهش نمیدم امروز فقط اون صحبت کرد و من چیزی برای گفتن یا خاطره‌‌‌ای برای تعریف کردن نداشتم، فقط گوش کردم و گوش کردم و گوش کردم و گوش کردم. الانم نشستم و دارم به حرفاش فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم و به این نتیجه میرسم که درست به اندازه‌ی تموم آدم‌های روی کره‌ی زمین نوع نگرش و تفکر وجود داره. ته دلم انگار از یه چیزی ناراحتم ولی نمیدونم چی ، حسِ خیلی بدیه !!

انتقاد کردن راهی به سوی کمال
بازدید : 299
جمعه 24 مهر 1399 زمان : 16:38

امشبم از اون شب‌هاست که کِرم نوشتن داره بین انگشتام وول میخوره :) بخاری‌‌‌ای که تو خوابگاه واسمون گذاشتن یه بخاریه خیلی بزرگه واسه یه اتاق خیلی کوچیک، زمانایی که روشنه اتاق میشه برامون جهنم، زمانایی هم که خاموشه اتاق میشه برامون سردخونه، پیدا کردن دمای تعادل اتاق یکی سخت ترین کاراست، اینکه یه میزان شعله رو انتخاب کنی و فقط رو اون درجه حرارت تنظیم بشه تجربه ایه که نیازمند آزمون و خطاست، جدیدا شعله رو، رو یه درجه‌‌‌ای تنظیم میکنم که دمای اتاق متعادل میشه ولی چون قراره حرارت کمتری تولید کنه تمام انرژی‌ش رو میده به تولید کربن مونواکسید و سایر گازهای سمی‌دیگه، به خاطر همین وقتی میخوای در اتاق رو باز کنی یهو با یه حجم انبوهی از بوهای مسموم کننده روبه رو میشی، این بو رو دوست دارم :) منو یاد سال‌های خیلی قبل تر میندازه، دوران راهنمایی، برتولت برشت میگه «موضوع غم انگیز در خصوص زندگی، کوتاه بودن آن نیست بلکه غم انگیز آن است که ما زندگی را خیلی دیر شروع می‌کنیم» این حرف کاملا مصداق زندگی منه، خیلی دیر زندگی رو آغاز کردم، شش هفت سال دیرتر زبان خوندن رو شروع کردم، دو سال دیرتر دانشگاه رفتم، چهار سال دیرتر ورزش رو شروع کردم، دیرتر از همه به بلوغ جنسی و فکری رسیدم، دیرتر از همه از خیلی چیزا سردرآوردم و فهمیدم چی به چیه (این یکی حاصل تربیت خونواده بوده و خدایی فقط از این یکی که خیلی دیر راجبش فهمیدم راضی ام) کلا دیر راه افتادم، یادمه یه بار همه‌ی این داستان‌هارو واسه ماه نوشتم، وقتی که گفت میخواد زبان رو شروع کنه، بهش نوشتم که من وقتی خواستم زبان بخونم دوم راهنمایی بودم و بچه‌های کلاسمون همشون پایه چهارم یا پنجم بودن، زمانی که هم سن و سال‌هام داشتن Bravo5 میخوندن من تازه داشتم میرفتم که Let's Go3 بخونم، اون زمانا واقعا دیونه بودم، دیونه‌ی یادگیری، دیونه اینکه باید خودمو بکشم بالا، باید شبانه روز تلاش کنم تا به سطح هم سن و سالام برسم، اونموقع‌ها خودم از دیوانگیم بی خبر بودم، الان میفهمم که اون کارها هیچ سنخیتی با عقل نداشتن، کلاسامون ترم پاییزه و زمستان بودن، موسسه‌‌‌ای که میرفتم اسمش موسسه یادگیری زبان پیشرو پژوهان بود، دوتا خواهر جوان و دوقلو اداره اش میکردن، بعد از پنج سال هم جمع کردن رفتن کانادا و مدیریتش رو به یه شخص دیگه واگذار کردن، پیشرو پژوهان توی طبقه دوم یه ساختمون خیلی کوچولو تشکیل شده بود، اتاق‌ها کوچیک بودن و بخاری اکثرا رو شمعک بود، درِ کلاس رو که باز میکردی بوی گاز بیهوشت میکرد، بوی دلپذیره کربن مونواکسیدِ سمی‌:) اصلن مگه داریم بهتر از این بو؟! الانم با اینکه هم اتاقی‌هام اعتراض میکنن که مری رو این شعله تنظیم نکن، نصف شبی همون دچار گاز گرفتگی میشیم‌ها، خفه میشیم میفتیم میمیریم‌ها، ولی گوش من به این حرفا بدهکار نیست، بهشون میگم این بو حس رقابت و تلاش شبانه روزی رو در من زنده میکنه، منو میبره به اون سالهایی که کُشتم خودم رو تا به اینجا رسیدم، به این جایی که الان پیش شمام، قبول دارم شاید جایگاه خیلی بزرگی نباشه ولی جایگاه خیلی کوچیکی هم نیست، هرچی باشه حاصل سالها جون کندنِ منه، من حتی این موقعیت رو هم آسون بدست نیاوردم، به خاطرش سه سال از عمرمو تباه کردم، هرچی که باشه راضی ام :) [مامان منو یه جوری بزرگ کرده که به داشته‌هام حتی اگه خیلی کم هم باشن قانع باشم و خدارو شکر کنم] بهشون میگم این بو منو زنده نگه میداره، همین موقع‌هاس که‌هانیه عصبانی میشه میاد میگه معلومه درس‌هات رو خوب یاد نگرفتی عا، میگم نه اتفاقا خیلی هم خوب یاد گرفتم و شروع میکنم به گفتن اینکه هموگلوبین خون میل ترکیبی فوق‌العاده‌ای با گاز مونوکسید کربن داره (۳۰۰ برابر بیشتر از میل ترکیبی با اکسیژن) وقتی این ترکیب انجام میشه، اکسیژن دیگه به بافت‌ها نمیرسه و سریعا باعث مسمومیت شده و سلسله عصبی فلج میشه و قدرت هرگونه اقدامی‌از مسموم سلب میشه و مسموم به نوعی به خواب و مرگ آرام تن در میده، آره میدونم، همه‌ی اینارو میدونم. ولی اینم میدونم که این گاز و این بو اگه برای دیگران مرگ‌ بیاره، برای من امید به زندگی میاره.

انتقاد کردن راهی به سوی کمال
بازدید : 281
پنجشنبه 23 مهر 1399 زمان : 22:36

بیایین بیایین دور هم جمع شین که به قول سنس، مریم دلفریب‌تون اومده، اونایی که اون ته نشستن رو هم صدا کنین، بیاین راهکار ارائه بدین واسم که جز اینجا و شماها کس دیگه ایُ ندارم

مرگ 254 نفر بر اثر ابتلا به كرونا در يك روز
بازدید : 278
سه شنبه 21 مهر 1399 زمان : 22:38

بلاگفا برای من همیشه این طوری بوده که یه مدتِ مشخصی حالمو خوب میکرد و بعد از اون نه، منم همیشه بعد از "اون نه"‌ها میزدم وب رو حذف میکردم و بعد از مدتی میومدم شروع میکردم و دوباره از اول مینوشتم و دوباره حالم رو خوب میکرد. الان هم یه چند روزی هست که فکر میکنم وقتِ اون بعد از "اون نه" عه رسیده :) اما این بار نمیزنم اینجارو حذفش کنم، اینجا پناهگاهِ من میمونه :) تا ابد. شاید یه مدت نیام بنویسم، شاید یه مدت نیام بخونمتون، ولی خیلی زود برمیگردم که اینجا بازم حالمو خوب کنه، ینی سعی میکنم که خیلی زود برگردم، اما نمیدونم کی !

45 ضربه شلاق براي رضا نهضت به دليل توهين به وزير آموزش و پرورش
بازدید : 523
سه شنبه 21 مهر 1399 زمان : 7:38

• در شمارش‌های من این پونصد و نود و دومین پستی هست که مینویسم ولی طبق شمارش سیستم بلاگفا این شش صد و نوزدهمین پستِ وبلاگِ من می‌باشد :)‌ نمیدانم کجایِ کارِ شمردن، سوتی داده ام که بیست و هشت واحد عقب مانده ام !

دل من گرفته اینجا
بازدید : 548
دوشنبه 20 مهر 1399 زمان : 17:37

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی